ساعت بیست و چهار

بالاخره گوشی رو عوض کردم...همیشه قدم اول هر کاری سختترین و مهمترین قدمه...قدم اول این تعویض گوشیه من،دل خودم بود.نمی دونم چرا دل چرکین بودم که گوشی عوض کنم،ولی بالاخره گوشی قدیمی (n73 ) فشار آورد و گوشی رو عوض کردم.اونم چه عوض کردنی...2 ساعت صبح گشتیم و قیمت 530 گیرآوردیم.شب که خواستیم بخریم ،ما رفتیم سر قرار با کیف پر پول طرفم اومد جنس رو آورد! اما فهمیدیم که آقا گوشی رو کمتر از 544 به ما نمیده!طرف عجله داشت.جزء ستاد استقبال از ا.ن بود که چهارشنیه داره میاد اصفهان....می گفت این ماشین رو می بینی؟قراره سعیدلو بشینه توش.گفتم پس بش بگو نقش جهان رو درست کنه.گفت:احتمالا!یکی از بازدیدهامون از اونجاست!! گفتم زحمت می کشین احتمالا می خواین ببرینشون نقش جهان....

امروز کار به جایی کشیده بود که تو پارک داشتم وقت هدر می دادم!رفتیم اونجا و دوتا رو پیدا کردیم داشتند شطرنج سریع بازی می کردند.شطرنج تو 5 دقیقه!هر 5 دقیقه هم من و محسن با هم شرط می بستیم که کی می بره!کلی دوتا بازیکن دعوا می کردند که تو زود ساعت رو می زنی و ...منم دست محسن و گرفتم گفتم بریم خونه ما تخته بازی کنیم منت اینا رو هم نمی کشیم....
تو شطرنج اون دو تا من بیشتر از اینکه حواسم به بازی باشه، عینک آفتابی زدم و فقط دو تا بازیکن رو با محسن نگاه می کردم که اون 6 تا چشم دارند صفحه شطرنج رو می خورند!
تا حالا شده به جای چشم چرونی،چشم چرونها رو نگاه کنید؟خیلی صحنه باحالیه.همیشه تا دم در  دانشکده با دوستان که در حال چشم چرانی و تجزیه تحلیل حضرات خانم دانشکده هستند وایسادم، پسرایی رو تماشا می کنم که یه دختر از پهلوشون رد میشه چشمهاشون می ره گوشه کاسه چشمشون و ...صحنه زیباییه،حتما اینکار رو بکنید.صحنه های جالبی رو میشه دید.مهمترین سودش اینه که می تونین قیافه ی ابلهانه خودتون در حین چشم چرانی تصور کنید(البته شامل آقایون میشه).