قصه این روزهای من ...

تگها :
ارسال شده در ۲۳:۴۴ توسط Unknown
مثل این روزها مثل کودکیست که پس از بارها و بارها رد شدن از ویترین یک اسباب بازی فروشی آخر دل رو به دریا می زنه و می ره قیمت اسباب بازی ای که دوست داره و هر روز بهش نگاه می کرده رو می پرسه...
مثل این روزها مثل همون کودکیست که باید هفتگی چند هفتش رو جمع کنه تا اون اسباب بازی رو بخره...
مثل این روزها مثل همون کودکیست که هر روز از جلوی اون اسباب بازی فروشی رد می شه و وقتی می بینه کودکی قصد خرید اون رو داره چشماش رو می بنده و خدا خدا می کنه اون کودک اون اسباب بازی رو دوست نداشته باشه و برش گردونه پشت ویترین...
مثل این روزها مثل همون کودکیست که هر شب روزهای باقی مونده به جمع شدن پول کافی رو می شماره تا خوابش ببره و شب خواب اون اسباب بازیش رو ببینه...
مثل این روزهای من مثل اون حسادت کودکانست...
مثل این روزهای من مثل اون صبر طولانی مدته...
مثل این روزهای من مثل ترس از دست دادن اون اسباب بازیست...
مثل این روزهای من....

هیچ بازخوردی "قصه این روزهای من ..."

ارسال یک نظر