۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

یکی بود یکی نبود...

روزی که دفتر خاطراتم رو شروع کردم اولش نوشتم اگر زنده ام خواندن این دفتر تو را چه حاصل؟
در ادامش نوشتم اگر مرده ام بخوانید و به قضاوت ننشینید زندگیم را...و دفتر را به کسی بدهید که در بیشتر صفحات زندگی ام نقش داشته...
امروز اما می نویسم بخوانید و مراقب باشید دست آن کسی که در اکثر صفحات بوده نیفتد که خواندن آنها نه تنها التیام دردش نیست که استخوانیست لای زخم او...
پی نوشت1: با آنچه در فضای اینترنت از خودم باقی می گذارم چه کنم؟
پی نوشت2:می رم فرم اهدای عضو در صورت مرگ مغزی پر کنم ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر