اَه این چه کوفتی بود...

تگها :
ارسال شده در ۲۳:۵۹ توسط Unknown
یکی از خاطرات شیرین بچگیم اینه که یه شب از خواب پا شدم با چشم بسته تو تاریکی رفتم درِ یخچال رو باز کردم شیشه آبلیمو رو به جای شیشه آب برداشتم سر کشیدم...
کف آشپزخونه افتاده بودم تف می کردم...بابام از تو اتاق داد  زد یکم آب بخور طعمش بره!

2 بازخورد به "اَه این چه کوفتی بود..."

احسان جون من و بقیه به وجود تو افتخار میکنیم ، حتی به خنگ بازیای بچگیت :دی

اصلا همین "خنگ بازی" ـهای منه که شما رو زنده نگه داشته ;-)

ارسال یک نظر