خودم و خودت رو عشق است...
نشسته روبروم و با فنجونش بازی می کنه...
از این می گه...
از اون می گه...
این چیکار کرد امروز...
اون چیکار کرد اونروز...
منم دستم زیر چونمه...دارم تو چشاش نگاه می کنم...هرازگاهی نگاش رو ازم می دزده تا مشتاق ترم کنه...
دستم رو می ذارم رو دستش و بهش می گم "اونا رو ول کن...از خودت بگو..."
تو چشام نگاه می کنه...با چشماش می خنده...
"آخه چی بگم...؟"
از این می گه...
از اون می گه...
این چیکار کرد امروز...
اون چیکار کرد اونروز...
منم دستم زیر چونمه...دارم تو چشاش نگاه می کنم...هرازگاهی نگاش رو ازم می دزده تا مشتاق ترم کنه...
دستم رو می ذارم رو دستش و بهش می گم "اونا رو ول کن...از خودت بگو..."
تو چشام نگاه می کنه...با چشماش می خنده...
"آخه چی بگم...؟"
هیچ بازخوردی "خودم و خودت رو عشق است..."
ارسال یک نظر